پارت سی و ششم :

کله‌ی سحر با صدای دینگ‌دینگ رو اعصاب گوشیم از خواب بیدار شدم.

ترانه بود. از نماز صبح تا اون لحظه ول کن منه بدبخت نبود و داشت با حرفای خاک بر سری پدر منو درمی‌آورد. دیشب کم دم گوشم حرفای مثبت هجده زده بود، حالا هم دست از سر کچل من نمی‌داشت!

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.